برای آینده های دور

به گزارش وبلاگ خطاطی، کمتر جهادگر و خیری است که اسماعیل آذری نژاد را نشناسد. همان حاج آقای قصه خوان بچه های روستا؛ همان که سال هاست در میان بچه های روستاهای مختلف زندگی می نماید و قدم های بزرگی برای رشد و پرورش مهارت ها و خلاقیت های آنها برداشته است.

برای آینده های دور

حالا شبکه اجتماعی او، فضایی برای به اشتراک گذاشتن تجربیات هر روزه او در معاشرت با بچه ها روستا شده است؛ برای دیدن تصاویر بچه های روستا در حین ساختن کاردستی با سنگ و چوب، وقت نقاشی کشیدن شان از خانه های کاهگلی شان و وقت بازی شان با تیرکمان های چوبی اما دست ساز خودشان.

اتفاقی که به واسطه همین به اشتراک گذاشته شدن ها و دیده شدن ها، یاری های متفاوتی از مردمان خیر جامعه را به سمت حاج آقا و بچه ها روستا روانه نموده است؛ از حضور جوان های تحصیلنموده برای آموزش و همراهی با بچه ها تا کارتن هایی پر از کتاب های داستان.

حالا کار به جایی رسیده است که به دفعات پیش آمده افرادی از طرف او درخواست یاری های نقدی برای بچه های روستا داشته اند و حاج آقا هم بلندبلند گفته است: من خودم هستم و خودم؛ همکاری ندارم و در هیچ انجمنی هم عضو نیستم.

همه چیز پول نیست

آشنا کردن بچه های روستا با کتاب و کتابخوانی، یکی از پررنگ ترین فعالیت های اسماعیل آذری نژاد در روستاهای کهگیلویه و بویراحمد بوده است؛ آن قدر که گاهی چند نفر از بچه ها، سر راه او را در جاده های بین روستایی می گیرند و از هفته ای که گذشت و کتابی که نداشتند تا بخوانند گله می نمایند؛ کتاب هایی که حاج آقا قول می دهد فردا آن را به دست شان برساند. این طور که معلوم است، نوعی پیوند عمیق بین بچه های روستاهای مختلف با کتاب شکل گرفته است که اغراق نیست اگر آن را از تاثیر حضور حاج آقا آذری نژاد در بین آنها بدانیم. این همان چیزی است که اسماعیل آذری نژاد آن را در فضای مجازی منتشر نموده است و با نظرهای متعددی از مخاطبان صفحه اش روبه رو می گردد که: چطور می توانیم برایشان کتاب بفرستیم؟ حالا خیلی از مربیان و معلمان، درخواست حضور در روستا برای آموزش هر آن چیزی که بلد هستند را به بچه ها هم دارند؛ دختران و پسران جوانی که کتاب هایشان را در کوله هایشان می گذارند و به روستا می فرایند، برای بچه ها قصه می خوانند و ساعت ها درباره داستان آن، با هم حرف می زنند. به نظر می رسد کاری که آذری نژاد نموده این است که به همه فهمانده چیزی که اینجا احتیاج است، حضور خودتان و کتاب هایتان است نه چیز دیگر.

توانمندی ها را نشان بدهیم

می گوید بچه ها از بازی و شادی محروم بودند؛ می گوید مدرسه مکان مناسبی برای ساخت زمین فوتبال نداشت. برای همین هم با اهالی روستا صحبت کردم که حیاط مسجد را برایتان درست می کنم به شرط این که بگردد زمین فوتبال بچه ها؛ اتفاقا که چقدر از پیشنهادم استقبال کردند: من مصالح را به آنها دادم و خودشان مسؤول ساخت حیاط مسجد شدند. نه این که پای هیچ شماره کارتی در میان نباشد که هست، اما او روایتگر خوب و منصفی از همه ماجرای روستا است و همه چیز را لحظه به لحظه و در روشن ترین و صادقانه ترین شکل ممکن به اشتراک می گذارد؛ درخواستی هم نمی نماید و صرفا از کاری که می نماید گزارش می دهد؛ آن قدر که مردم خودشان به دنبال راهی برای سهیم بودن در اقدامات او می گردند. برای همین است که وقت ساخت زمین بازی که می گردد، انگار مانعی برای خرید و تهیه مصالح آن زمین وجود ندارد. البته حرف از اشتراک و انتشار عکس ها که می گردد، حاج آقا می گوید برای انتشار تصویر بچه ها همواره حواسم هست که تصویر حاوی فقر نباشد، بلکه نشان از توانمندی کودک باشد؛ کودکی که قصه می خواند، نقاشی می کشد، گفت وگو می نماید.ضمن این که قبل از عکاسی از بچه ها اجازه می گیرم و هرکس راضی نباشد، از کادر خارج می گردد.

یک متخصص شکیبا باشیم

قلم مو و گواش و کاغذ هست. کافی است معلم خوش ذوقی هم باشد که کار با این ابزارها را به بچه ها یاد بدهد. تصاویری که آذری نژاد در شبکه اجتماعی اش منتشر نموده است، نقاشی هایی با معنی و زیبا هستند. گویا بچه ها معلمی داشته اند که چنین هنرهایی روی کاغذ کشیده شده است؛ معلمی که در روزهای تعطیلی مدارس در دوران کرونا، باز هم کلاس درسش را در طبیعت و با فاصله اجتماعی برگزار نموده است. آذری نژاد معتقد است فعالیت بچه ها احتیاج به تسهیلگر و مربی دارد تا رفتارهایشان جهت و انگیزه پیدا نمایند. برای همین است که به نظر می رسد سبک زندگی متفاوتی که او از فعالیتش در روستاها به اشتراک می گذارد، نوعی فراخوان برای نیروی یاری آموزشی در روستاهاست؛ هدفی که اتفاقا به خوبی هم به آن رسیده است و جوان های تحصیلنموده متعددی راهی این روستاها شده اند. اما باید حواس مان باشد که این حس را به روستایی ها انتقال ندهیم که من دانا هستم و شما نمی دانید. اتفاقا برای پرورش اعتماد به نفس کودک روستایی، باید گوش شنوایی باشیم بر دانسته ها و تجربه های زیسته اش؛ باید همراه او کشف کنیم، تجربه کنیم و یاد بگیریم.

معامله کنیم

برای هر سه نفر یک چسب و سه مقوای مربع شکل کافی است تا بچه ها همراه معلم شان مشغول ساختن شوند؛ معلمانی که احتیاج به ابزارهای خاصی برای آموزش ندارند و می دانند طبیعت خودش بهترین ابزارها را برای رشد بچه ها دارد. آتش درست می نمایند، چای زغالی می نوشند، روی زمین سبز با سنگ های سفید نقاشی می کشند، دور جعبه های بی مصرف را می برند و می گردد قابی که چهره هایشان داخلش قرار می گیرد. حالا مربی شان از آنها عکس می گیرد و بچه ها چهره شان را در قاب های رنگی می بینند و نتیجه همه اینها می گردد زنگ خلاقیت. زنگی که محدود به یک ساعت و دو ساعت نمی گردد و به خانه هایشان کشیده می گردد. انگار قول و قرارهایی بین خودشان دارند؛ مثلا این که آنها با ابزار و وسایلی که مردم برایشان فرستاده اند، کاردستی می سازند و در ازای این همه انرژی و وقتی که برای اثر هنری شان گذاشته اند، از حاج آقا کتاب به امانت می گیرند. یک معامله دو سر سود.

هم قد کودک نگاه کنیم

چیزی که معین است این که روایت حاج آقا آذری نژاد از بچه های روستا و تعاملش با آنها در فضای مجازی، آن قدر از دل برمی آید که لاجرم بر دل می نشیند و هرکسی را به صرافت یاری کردن می اندازد. اما آذری نژاد درباره شکل صحیحی از خیرات می گوید: خیرین باید بتوانند عدالت را در توجه به روستاها رعایت نمایند؛ گاهی همه امکانات را به یک روستا می دهیم در حالی که اهالی روستای همجوارش از کمترین امکانات برخوردارند. آن قدر که بسیار دیده ام بچه های یک روستا، دل شان برای امکانات دوستان شان در روستای کناری لک می زند. اما او معتقد است هیچ وقت نباید بدون هدف، لوازم التحریر را در اختیار بچه ها روستایی قرار بدهیم برای این که کودک می داند اینها ابزار آموزش هستند و در وقت کار آن را در اختیار دارد نه این که چون احتیاجمند است به او داده می گردد: نگاه از بالا به پایین، همه آموزش را خراب می نماید.

نگار علیزاده - روزنامه نگار / ضمیمه چاردیواری روزنامه وبلاگ خطاطی

منبع: جام جم آنلاین

به "برای آینده های دور" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "برای آینده های دور"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید